نويسنده: عباس پسنديده




 

طبيعت لذت، از درد و رنج، گريزان است. به همين جهت، اگر لذت جويي، ركن زندگي انسان گردد، تحمل سختي ها دشوار مي شود. سختي ها اجتناب ناپذيرند و لذا انسان لذت طلب، در برابر آنها زمين گير مي شود. ما لذت را براي راحتي مي خواهيم و همين لذت گرايي، به عاملي جهت افزايش فشارهاي رواني تبديل مي شود. دكتر اديت ويكوف جولسون، استاد روان شناسي دانشگاه جورجيا در اين باره مي گويد:
فلسفه ي كنوني ما درباره ي بهداشت روان، بر اين پايه استوار است كه مردم بايد شاد و خوشحال زندگي كنند و غم و اندوه، نشانه ناسازگاري و عدم انطباق با زندگي است. اين اعتقاد و نظام ارزش ها بايد خود را در برابر كساني كه درد و رنجي اجتناب ناپذير دارند، مسئول بداند؛ زيرا اين شيوه ي انديشه موجب مي شود كه افراد دردمند، به خاطر اين كه شاد نيستند، اندوهناك تر نيز بشوند. (1)
اكنون بهتر مي توان فهميد كه چرا دين، مركز ثقل آموزه هاي زندگي ساز خود را لذت قرار نداده است. لذت محوري- كه ويژگي فرهنگ مادي و بخصوص فرهنگ امريكايي است-، جز اندوه بيشتر، نتيجه ي ديگري ندارد.
در اين ميان، راه چاره اين است كه محوريت لذت جويي از بين برود. انسان براي اين كه لذت ببرد، بايد لذت طلب نباشد! براي تعديل لذت جويي، راه هايي وجود دارد كه در ادامه به آن مي پردازيم:

الف- بي رغبتي به دنيا

دلبستگي به دنيا و پيامد آن

«ناپايداري دنيا» و «اجتناب ناپذيري سختي ها» از واقعيت هاي دنيايي هستند كه ما در آن زندگي مي كنيم؛ اما انسان، دنيا را مكان لذت طلبي و كامجويي مي خواهد و اين جاست كه بار ديگر، ناهماهنگي ميان واقعيت دنيا و خواسته ي انسان پديد مي آيد. آيا تاكنون به اين نكته فكر كرده ايد كه اين ناهماهنگي چه تأثيري بر زندگي ما خواهد داشت؟لذت و دلبستگي به دنياي ناپايدار، موجب اضطراب، اندوه و حسرت مي گردد. اضطراب يعني«نگراني فردا»، اندوه يعني«غم امروز» و حسرت يعني«افسوس ديروز». اگر انسان، لذت طلب شود، نسبت به آينده، نگران است و نسبت به مصيبت وارد شده، غمگين مي گردد و نسبت به ديروز خود، در آه و افسوس خواهد بود. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد:
من سه چيز را براي كسي كه دلبسته ي دنياست، تضمين مي كنم: فقري كه بي نيازي ندارد، و گرفتاري اي كه آسودگي ندارد و اندوهي كه پايان ندارد. (2)
در همين زمينه، امام صادق عليه السلام نيز مي فرمايد:
هركس دلبسته ي دنيا باشد، دل او به سه چيز مبتلا مي شود: اندوهي كه پاياني ندارد، آرزويي كه محقق نمي شود و اميدي كه به دست نمي آيد. (3)
دلبتسه ي دنيا، اميدها و آرزوهاي فراواني خواهد داشت. در انديشه ي به دست آوردن اين آرزوها بودن، خود، اندوه آور است و چنين فردي، آن گاه كه به خواسته هايش نرسد نيز اندوهي صد چندان خواهد داشت. دنيا را مي خواهيم تا باري از دوش ما بردارد و زندگي را راحت تر سازد؛ اما اندوه و غم را مي افزايد. «از قضا سركَنگبين، صفرا فزود». به همين جهت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در اين باره مي فرمايد:
رغبت به دنيا، اندوه و حزن را مي افزايد. (4)
در پاره اي روايات، پيامدهاي دلبستگي بازتر و مشخص تر بيان شده است. در توضيح اين روايات بايد گفت دل بستگي به هر چيزي، «فراق» و «فقدان» آن را غيرقابل تحمل مي سازد. چون دنيا ناپايدار است، زماني، آنچه را مي خواهيم نداريم (فراق) و زماني، آنچه را دوست داريم از دست مي دهيم (فقدان) و در هر حال، رنجور و نالان هستيم. در حديثي از امام كاظم عليه السلام آمده كه حضرت عيسي عليه السلام تأثير دل بستگي به دنيا را در موقعيت فقدان، اين گونه براي حواريون خود بيان مي كند:
همانا بي تاب ترين شما هنگام بلا، دلبسته ترين شما به دنياست و همانا بردبارترين شما بر بلا، بي رغبت ترين شما به دنياست. (5)
گذشته از بي تابي هنگام فقدان، افسوس خوردن پس از فقدان نيز از پيامدهاي دل بستگي به دنياست. امام صادق عليه السلام در اين باره مي فرمايد:
كسي كه دل در محبت دنيا تنيده باشد، به خاطر حسرت هنگام فراق در سخت ترين وضعيت قرار مي گيرد (6).

زاهد باش، آسوده باش!

اگر دنيا ناپايدار و همراه با سختي هاست و اگر دلبسته شدن و لذت خواهي از آن، اين پيامدهاي تلخ را دارد، پس نبايد به ‌آن، دل بست. به قول سعدي: «آنچه را نپايد، دل بستگي نشايد». اين همان چيزي است كه در ادبيات دين از آن به عنوان«زُهد»ياد مي شود. زهد، مفهومي غريب و مظلوم است. مردم، آن را زندگي سوز مي دانند، در حالي كه بيشترين فايده را براي زندگي بشر دارد. زهد، به معناي نداشتن و استفاده نكردن نيست؛ بلكه به معني دلبسته ي نبودن است. كسي كه دلبسته دنيا نباشد، لذت خود را در نمي جويد و به همين جهت، بروز حوادث تلخ، او را دچار تنش شديد نمي سازد.

كاركرد رواني زهد

نكته ي مهم، چگونگي تأثير دل بستگي نداشتن به دنيا در تأمين آسودگي زندگي است. اگر انسان، رابطه ي عاطفي و رواني خود را با اين عامل پرفراز و فرود، قطع كند و دلبسته ي آن نباشد، از فراز و فرود آن نيز رها گشته، مدام در تلاطم نخواهد بود؛ هرچند از مواهب آن نيز بي بهره نخواهد شد.
چنين كسي از روي كرد دنيا خرسند و سرمست نخواهد شد و از روي گرد آن نيز غمگين و ناراحت نمي شود. امام علي عليه السلام در تبيين اين حقيقت مي فرمايد:
... و اما زاهد، پس حقيقتاً غم و خرسندي از قلب او خارج شده است. از اين رو، نه از به دست آوردن دنيا خرسند مي گردد و نه به خاطر از دست دادن آن، اندوهگين مي شود. بدين جهت، او آسوده است. (7)
شايد چيزهاي زيادي باشند كه از دست داده باشيم و يا به دست نياورده باشيم. اين امر مي تواند مايه ي حسرت و افسوس شود. اما كسي كه دل بستگي به دنيا را قطع كند، مي تواند در اين شرايط نيز به خوبي زندگي كند. مهمْ اين است كه زندگي خوبي داشته باشيم و زندگي خوب داشتن، به اين است كه از آنچه گذشته است، قطع اميد كنيم. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله در اين باره مي فرمايد:
هركس اميدش را از آنچه از دست رفته، قطع كند، بدنش آسايش يابد، و هركس از آنچه خداوند روزي اش كرده، راضي باشد، ديده اش روشن مي شود (8).

فوايد بي رغبتي به دنيا

1. كاهش تنش

جزع كردن و بي تابي نمودن، مخصوص كساني است كه كامجويي را محور حيات مي دانند؛ اما كسي كه نسبت به دنيا زاهد و بي رغبت باشد، توان تحمل و بردباري او به اندازه ي چشمگيري افزايش يافته و از فشار رواني اش كاسته مي شود. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله در اين باره مي فرمايد:
هركس به دنيا بي رغبت گردد، مصيبت ها بر او آسان مي گردد (9).

2. آسودگي خاطر

زهد، روح انسان را از زندان تعلقات دنيا و روان انسان را از بند دل بستگي به دنيا آزاد مي سازد و اين آزادي، مايه ي خرسندي و شادماني انسان مي گردد. به همين جهت، امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
آسايش را جستجو كردم و آن را در بي رغبتي به دنيا يافتم (10).
پس كليد آسايش، زهد است و اين كار،‌فشارهاي رواني انسان را مي كاهد و او را در برابر مشكلات، مقاوم مي گرداند. و مايه آسايش روح و بدن مي گردد.
پيامبرخدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد:
دلبسته نبودن به دنيا، قلب و بدن را آسوده مي گرداند (11).

3. چشيدن شيريني ايمان

دلي كه از دنيا فراغت يافت، حلاوت ايمان را مي چشد. ثمره ي دلبستگي به دنيا، رنج و محنت است و ثمره ي دل نبستن به دنيا، فراغت و حلاوت. كسي كه دلبسته ي دنيا باشد، از شيريني ايمان نيز محروم مي گردد و اين، خود، در افزايش تنيدگي مؤثر است. محروميت از حلاوت ايمان، مايه ي پژمردگي روان انسان مي گردد. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله در اين باره مي فرمايد:
شيريني ايمان، بر قلب هاي شما حرام است، تا اين كه نسبت به دنيا بي رغبت شويد. (12)
كساني كه دلبسته ي دنيا نيستند، باكي ندارند كه چه چيزي از دنيا نصيب ديگران شده و دنيا به كام كيست؛ و همين امر، سبب مي شود كه شيريني ايمان را درك كنند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد:
انسان، در قلب خود،‌شيريني ايمان را نمي چشد، تا اين كه باكي نداشته باشد كه دنيا به كام كيست. (13)
شناخت و آگاهي از حقيقت دنيا، نقشي اساسي در اين زمينه دارد. امام كاظم عليه السلام به هِشام بن حكم مي فرمايد:
اي هشام! همانا خردمندان به دنيا زهد ورزيدند و به آخرتْ رغبت نمودند؛ زيرا آنان دانستند كه دنياطلب كننده ي طلب شده است و آخرت، طلب كننده و طلب شده است. از اين رو، كسي كه آخرت را طلب كند، دنيا او را طلب مي كند، تا اين كه روزي اش را از آن برگيرد و كسي كه دنيا را طلب كند، آخرت، او را طلب مي كند؛ پس مرگ، او را درمي يابد و دين و آخرت او را فاسد مي كند (14).
در حقيقت، انسان ها به اندازه ي آگاهي شان از دنيا، دل از دنيا مي كَنند و به اندازه ي جهلشان، به آنْ دل بسته مي گردند. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
در مناجات خدا با حضرت موسي آمده است:... اي موسي! همانا بندگان صالح من، به اندازه ي آگاهي شان به دنيا بي رغبت شدند و ديگر آفريده هاي من، به اندازه ي جهلشان، مشتاق دنيا شده اند. (15)
شناخت آخرت نيز به زهدورزي انسان كمك مي كند. چگونه مي توان انتظار داشت كسي كه ارزش آخرت را نمي داند، نسبت به دنيا بي رغبت گردد؟! امام علي عليه السلام مي فرمايد:
چگونه نسبت به دنيا بي رغبت مي شود كسي كه ارزش آخرت را نمي داند. (16)
براي زاهد شدن نسبت به دنيا بايد آخرت و نعمت هاي آن را شناخت. نَفْس انسان بايد توجيه شود كه اگر دست از دنيا بكشد، چه چيزي نصيب او مي شود و اين امر، در سايه ي آخرت شناسي، قابل تحقق است. امام علي عليه السلام پس از آن كه بهشت را توصيف مي كند، مي فرمايد:
پس اگر چشم دلت را به آنچه از آن[بهشت] براي تو توصيف كردم، بيندازي، نَفْس تو از شهوت ها و لذت هاي بديع دنيا و مناظر زيباي آن، روي گردان مي شود. (17)

ب-ياد مرگ

ياد مرگ، منهدم كننده لذت هاست! اين شايد مهم ترين توصيفي باشد كه در روايات، بيشترين تأكيد را بر آن شاهد هستيم. يادآوري مرگ، لذت خواهي را در وجود انسان مي ميراند. انسان، از آن جهت كه لذت طلب و راحت خواه است، هنگام مواجهه با سختي ها و مشكلات، دچار فشارهاي رواني سخت و گاه طاقت فرسا مي گردد؛ اما يادآوري مرگ (اين هول برانگيزترين واقعه ي زندگي)، هر حادثه ي تلخي را كوچك و تحمل پذير مي سازد.
روزي پيامبرخدا صلي الله عليه و آله خطاب به حاضران فرمود:«همواره منهدم كننده ي لذت ها را ياد كنيد!». حاضران پرسيدند:«اي پيامبرخدا! منهدم كننده ي لذت ها چيست؟!». حضرت در پاسخ فرمود:
مرگ؛ همانا كسي كه زياد به ياد مرگ باشد، از شهوت ها جدا مي شود و كسي كه از شهوت ها جدا شود، مصيبت ها بر او آسان مي گردد و كسي كه مصيبت ها بر او آسان شد، در خيرات، شتاب مي گيرد. (18)
امام علي عليه السلام نيز درباره ي نقش كاهندگي ياد مرگ مي فرمايد:
مرگ را و روز خروجتان از قبرها را و ايستادنتان در برابر خداوند-عزوجل- را زياد ياد كنيد كه مصيبت ها را بر شما آسان مي گرداند. (19)

كاركرد رواني ياد مرگ

اگر انسان در سختي باشد و به ياد مرگ افتد، گشايشي براي او حاصل مي شود و احساس مي كند از آن تنگنا خارج شده و زندگي، تحمل پذير گشته است و اگر انسان در ناز و نعمت باشد، احساس ‌آزادي و رهايي كرده، مي پندارد كه ميدان جولان بسياري دارد. در اين حالت اگر به ياد مرگ افتد، آن دايره ي بي انتها تنگ مي شود و جلو افراط ها گرفته مي شود و در مجموع، انسان، در حالت تعادلْ باقي مي ماند. اين، كاركرد رواني ياد مرگ است؛ پس ياد مرگ، نقش مديريت كنندگي در خوشايند و ناخوشايند زندگي دارد. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله در اين باره مي فرمايد:
زياد به ياد منهدم كننده ي لذت ها باشيد؛ زيرا هيچ كس آن را در تنگناهاي زندگي به ياد نمي آورد، مگر اين كه زندگي را بر او مي گشايد و هيچ گاه در گشايش، آن را به ياد نمي آورد، مگر آن كه آن را تنگ مي كند (20).
بر همين اساس، معصومان عليهم السلام در مقام تسكين ناراحتي هاي مردم، آنان را به ياد مرگ فرامي خواندند. ابوبصير از سختي زندگي، رنج مي برده است. وي خدمت امام صادق عليه السلام مي رسد و از وسوسه و ناراحتي روحي اش به حضرت شكايت مي كند. امام صادق عليه السلام به وي مي فرمايد:
اي ابومحمد! به ياد آور جدا شدن بندْ بندت را، و بازگشت دوستانت را هنگامي كه تو را در قبر دفن كردند، و خارج شدن كرم ها از بيني ات، و خوردن كرم ها گوشت بدنت را، كه اين،‌آسان مي گرداند بر تو وضعيتي را كه در آن هستي.
ابوبصير مي گويد:« به خدا سوگند هيچ گاه مرگ را ياد نكردم، مگر آن كه اندوهي را كه از امر دنيا داشتم، تسكين يافت!» (21)
از شگفتي ها اين است كه ياد مرگ، زندگي را راحت مي سازد. اين كه آسايش زندگي در سايه ي ياد مرگ تحقق يابد، شگفت انگيز است و بايد آن را از مهندسي دقيق دين دانست. در همه جا ياد مرگ، ويرانگر است؛ اما در مكتب اهل بيت عليهم السلام ياد مرگ،‌سازنده و آبادكننده است. از اين رو، پيامبرخدا صلي الله عليه و آله به يكي از انصار مدينه كه ظاهراً مشكلي داشته است، چنين توصيه مي فرمايد:
تو را به ياد مرگ سفارش مي كنم كه تو را از امور[سخت] دنيا تسلي مي دهد (22).
پس هرگاه مشكلات بر شما هجوم آورد، مرگ را ياد كنيد كه شما را از تنگناي فشارهاي رواني نجات مي دهد.

پي‌نوشت‌ها:

1. انسان در جستجوي معنا، ص 173.
2. كنزالفوائد، ج1، ص344؛ بحارالانوار، ج73، ص81، ح43.
3. الكافي، ج2، ص 320، ح17؛ الخصال، ج1، ص 88، ح22.
4. الخصال، ج1، ص 73، ح114.
5. تحف العقول، ص 393 و ص509.
6. الكافي، ج2،‌ص 320، ح16.
7. الكافي، ج2، ص 456؛ تنبيه الخواطر، ج2، ص 161.
8. الامالي، طوسي، ص 225؛ تحف العقول، ص40.
9. الكافي، ج2، ص 50، ح1.
10. مستدرك الوسائل، ج12، ص 174، ح13810.
11. الخصال، ج1، ص 73؛ بحارالانوار، ج73، ص91.
12. الكافي، ج2، ص 128،ح2؛ مشكاه الانوار، ص 116.
13. الكافي، ج2، ص 128، ح2؛ بحارالانوار، ج73، ص49، ح20.
14. همان جا.
15. الكافي، ج2، ص 317، ح9؛ ثواب الاعمال، ص220.
16. غررالحكم، ح2652؛ عيون الحكم و المواعظ، ص 384.
17. نهج البلاغه، خطبه ي 165؛ تنبيه الخواطر، ج1، ص 68؛ بحارالانوار، ج8، ص 162، ح104.
18. مسند زيد، ص386.
19. الخصال، ج2، ص 616، ح10؛ بحارالانوار، ج6، ص 132.
20. كنزالعمال، ج15، ص 542، ح42097؛ الجامع الصغير، ج1، ص 208.
21. الكافي، ج3، ص 255، ح20.
22. دعائم الاسلام، ج1، ص 221؛ الجعفريات، ص199؛ بحارالانوار، ج82، ص 167.

منبع مقاله: پسنديده، عباس؛ (بي تا)، هنر رضايت از زندگي، قم: دفتر نشر معارف، چاپ نهم